رمان <قلب شیشه ای>🚶🌑🗿✨🌚

تهیونگ:یونتان کوچولوی بابایی بیدار شو دیه یونتان ؟
*بیدار نمیشه باز صداش میکنه ولی بیدار نمیشه
تهیونگ:کوک بیا اینجج.ا
کوک:چیشده
تهیونگ شی:نگا بیدار نمیشه
*نبض ندره
کوک:چرا نبض نداره هیونگ
*هماند اسب میدوند تا ب بیمارستان برسند
جین:الو تهیونگ کجای؟چیییی یونتان چیشده؟ الان بی هوشه؟ادرس بیمارستانو بفرست
*جین هم همانند اسب میدود تا ب بیمارستان برسد
جین:تهیونگ گریه نکن بگو چیشده یونتان کجاست؟
تهیونگ (همرا عر زدن):باید عمل شه تو اتاق عمله
کوک:تهیونگ شی گریه نکن خوب میشه پی دی نیم ول نمیکنه از صب داره زنگ میزنه باید برم از نگرانی دراد اونم بعد برم جیمینو از استادیو بردارم بیارم خونه خستس
جین:بزار زنگ بزنم یونا بیاد پیشت(یونا خاعر واقعی تهیونگه اسمشم واقعا یوناعه)
تهیونگ:مرس
مدتی بعد
یونا:تهیونگ شی اوپا چی شده
تهیونگ:چاگیااااا یون....ننتتتت ااااااا نننن
یونا:چیزی نیست اوپا خوب میشه خدت ک میدونی یونتان مشکل تنفسی داره اینم مث بقیه عملاش چیزی نیس


ادامه دارد🗽


(توضیح:یونتان در واقعیت واقعی واقعی جدا از رمان مشکل تنفسی داره و احتما فوت کیوتمون<خدا منو مرگ بده>زیاده😭😭😭😭😭 یونا هم در واقعیت خواعر تهیونگع و اسم واقعیشم یوناعه )